- يكشنبه ۱۸ آذر ۹۷
- ۱۰:۰۵
سلام دوست عزیز
ممنون از مطالب ارزشمندتون. من کلی استفاده کردم. مطالب بسیار منسجم بود و امیدوارم که هر خواننده ای بعد از مطالعه عمیق به مطالب به موج وسیعی از انرژی مثبت دست پیدا کنه.
از اینکه مطمئن شدم که این گناه کبیره بخشودنی است واقعا خوشحالم. من هم بارها به این بیماری مبتلا شدم و حالا به قول شما در جهاد اکبر به سر می برم. بارها ترک کردم و دوباره از سر گرفتم ولی از حالا با تمام نیرو و توانم برای همیشه ترک کردم و در درون جشنی می گیرم که به این دیو نفسانی رو با گیوتین اراده از پا دراوردم.
شاید تجربه من هم مفید واقع شود.
از ۱۵ سالگی به این عادت مبتلا شدم و شدیدترین حالتش زمانی شد که روزی ۵ بار این عمل رو انجام می دادم.
اصلی ترین عامل هم محیط آلوده و عقب افتاده بود. اما به مرور زمان کمترش کردم و بیشتر روی درس و کارهای دیگه متمرکز می شدم. دوران دبیرستان هر وقت این کار رو انجام می دادم احساس بدی داشتم و اون روز با همه مخصوصا با پدرم دعوا می کردم.
دوران دانشگاه به این نتیجه رسیدم که این یک بیماری واگیری بوده و همه دخترها و پسرها مبتلا به این هستند. بارها توبه کردم اما خاطرات مستهجن و مبتذل دوستان بدجوری منو تو این وادی می کشید. ولی خوب نسبت به بقیه دوستان من خیلی کم به این عمل مبادرت می ورزیدم. علتش هم احساس گناه و پشیمانی بود و من گاه گاهی ورزش هم می گردم.
دوران فوق لیسانس از اونجایی که رتبه ۳ کشوری رو کسب کردم بیشتر به خودم امیدوار شدم و چون قسمت بیشتر این موفقیت رو مدیون خدا و معصومین می دونستم احساس کردم که اونا شاهد دردهای من بوده اند و به کمکم اومن. و به خودم گفتم حتما از این ورطه هم راه نجاتی میشه پیدا کرد و ائمه کمکم می کنند و همین طور هم شد من علاوه بر اینها با دختری آشنا شدم و عشق واقعی من بود و از هنگام آشنایی با ایشون دیگه این عمل زشت رو تکرار نکردم. هرچند که رابطه من و ایشون بسیار نزدیک بود مثل بوس و لب گرفتن اما من نه تنها به یاد اون بلکه به یاد هیچ کس استمناء نکردم.
اما متاسفانه ورق برگشت و من و اون از هم جدا شدیم و من تلاش های زیادی رو کردم که اون برگرده اما بی فایده بود.
من شدیدا افسرده شده بودم و بعضی وقتا احساس می کردم که غریزه جنسیمو از دست دادم و دوباره این کار رو می کردم تا از این افسردگی نجات پیدا کنم. از لحاظ تحصیلی افت کرده بودم. ایمانم هم ضعیف شده بود و تمایل به هیچ کاری نداشتم. در طول این مدت افسردگی با چندتا دختر دوست شدم که تلفنی با هم حرف می زدیم و اون هم حرف های شهوت آلود و در هنگام خواب. رابطه امو با همه شون قطع کردم و خوشبختانه تلفن همراهم که شماره اونا توش بود گم شد و من دیگه خیالم راحت شده.
الان میخوام رو پایان نامه ام کار کنم و دنبال کاری هم باشم. دوباره ورزش کردن رو از سر گرفتم و روزانه یک ساعت و نیم می دوم. دیگه خودارضائی نمی کنم و مطالب شما هم به من کمک کردو من احساس می کنم که دوباره متولد شدم.
امیدوارم که شما و دیگر دوستان هم پیروز باشید و هرگز به وادی پر از ناامیدی خودارضائی قدم نذارید
یاحق