- چهارشنبه ۲۱ آذر ۹۷
- ۱۱:۲۷
این مطلب را دوست خوبمون نوید گذاشته
سلام مطالب وبلاگت را خوندم و خیلی چیزها را فهمیدم که نمی دونستم و اگر هم می دونستم هیچ وقت قدمی برنداشتم که عملی شون کنم.
شاید ۶ یا ۷ سالم بود که دایی م با هام شوخی های بدی می کرد و وارد حریم خصوصیم میشد و دست میزد به الت تناسلیم. اینطوری مثلا میخواست منو بخندونه
همین شوخی ها باعث شد که درباره بدنم کنجکاو بشم و سعی کنم بدنمو کشف کنم. هر شب قبل از خواب با خودم خیالپردازی هایی می کردم و می خوابیدم.
کم کم یاد گرفتم خودمو می مالیدم به زمین و خودمو دستمالی می کردم. و خودارضایی را یاد گرفتم. خیلی زود به بلوغ جنسی رسیده بودم و با اینکه هنوز از لحاظ سنی بالغ نشده بودم و به سن تکلیف نرسیده بودم. متوجه زیبایی های زن های نامحرمی که تو خونمون بی حجاب می اومدن می شدم.
این روال طوری شد که هر شب این کار را قبل از خواب انجام میدادم . و روشی بود برای کاهش استرس و بهتر بگم فرار از مشکلات و رسیدن به ارامش مقطعی و خواب .
وقتی به سن تکلیف رسیدم تازه فهمیدم اسم کاری که می کردم خودارضایی و استمنا هس و گناه کبیره هم هس. وضعم بهتر نشد که بدتر هم شد. با فهمیدن گناه بودن این کار روز به روز بدتر و بدتر می شدم . نا امید شده بودم و مدام خودمو سرزنش می کردم که چرا نمی تونم ترک کنم.
چون بلد نبودم از احساس گناهم خوب استفاده کنم. چون بلد نبودم احساس مسولیت داشته باشم. چون بلد نبودم مشکلاتم را حل کنم و باهاشون درست مواجه بشم. یاد گرفته بودم که ازشون فرار کنم و خودارضایی شده بود مثل قرص مسکن من که به طور مقطعی ارومم می کرد
تا اینکه یه روز به خودم اومدم و تونستم بر احساساتم کنترلی داشته باشم. تونستم به طوری معجزه اسا ۸ ماه ترک کنم . بعد از ۸ ماه در یکی از شبکه اجتماعی با یه خانم اشنا شدم . اون موقع خیلی مشتاق ازدواج بودم . دوست داشتم پاکیمو حفظ کنم و زود ازدواج کنم. با این خانم قرار گذاشتمش و دیدمش . یکسال از خودم بزرگتر بود. حدودا یکماه با هم اس ام اس بازی می کردیم و به هم علاقمند شدیم. حدودا یکی دو ماه اینطوری گذشت و
بعد از یه مدت متوجه خیلی چیزها شدم. متاسفانه ما اصلا تفاهمی نداشتیم. هر چقدر من یه زندگی ساده و سالم می خواستم اون من را به خاطر ازاد شدن از قید خانوادش دوست داشت. دوس داشت که هیچ قید و بندی نداشته باشه و ازاد زندگی کنه...
این مساله عاطفی و شکست عشقی باعث شد دوباره به هم بریزم و دوباره خودارضایی هام شروع شد. خودارضایی های افراطی که همراه با افسردگی و ناامیدی بود. متاسفانه بلد نبودم احساسم راکنترل کنم و راهنمایی هم نداشتم. تو لاک افسردگی و تنهایی فرو رفتم. سعی کردم خودمو با درس و کار سرگرم کنم . و تونستم تا حدی از تعداد خودارضایی کم کنم و فاصله ها را زیاد کنم و دوباره تونستم بیفتم تو ترک
توصیه من به همه اونایی که می خوان ترک کنن اینه که خودشون را با کار و پر کردن وقت به صورت مفید و اجتماعی ، سرگرم کنن
موفق باشید